داستان سفر بلوچستان - خرداد 1
زاهدان، خاش و ورود به سراوان
سفر ما روز سه شنبه، ساعت 11:40 با سوار شدن قطار تهران- زاهدان شروع شد. ممکن است به نظر برسد 22 ساعت در قطار بودن سخت است ولى از نظر اینجانب ادم ها هستند که محیط را مى سازند، با وجود همقطاری هاى خوب سخت نبود. هم قطارى من یک مادر با دو دخترش و معلم زبانى بود که اصالتا شمالى است ولى سى سال است که در زاهدان زندگى مى کرد. آن دو دختر بسیار شیطان بودند و در نتیجه به ما خیلى خوش گذشت. مسیر ما با کلى خنده و شوخی گذشت. شیطنت هاشان بماند براى بعد، نکته جالب آنها برای من خانواده و طریقه زندگى آنها بود که فکر نمى کردم در زاهدان این گونه باشد.
چهارشنبه صبح ساعت 10 به زاهدان رسیدیم. آقاى ج. در راه آهن منتظر ما بودند. بعد از آن به اداره کل اموزش و پرورش استان سیستان و بلوچستان رفتیم. با معاون پژوهشى استان جلسه اى داشته و سپس براى انجام کارهاى مربوطه در زاهدان رهسپار شهر شدیم. مردم آن جا بسیار مهمان نواز هستند. و با توجه به سابقه پیچاندن بچه ها، آقاى معاون سوییچ ماشینشان را به ما داد تا مجبور به باز گشت باشیم و ناهار مهمان ایشان. قبل از ناهار، با آقاى فیض محمد سهراب زهى، مسؤل ارتباط با دانشجویان مسجد مکى ملاقات داشته و به اصرار ایشان به صرف لااقل شربت به منزلشان رفتیم. آقایان همراه، نماز ظهر را در مسجد مکى که نزدیک خانه ایشان بود خواندند.
اداره کل آموزش پرورش استان سیستان و بلوچستان
مسجد مکی
نمای نهایی مسجد مکی
طبق برنامه ما باید ساعت یازده از زاهدان به سمت خاش حرکت میکردیم ولى ساعت چهار بعد از ظهر آن هم با گذر از موانع زیاد راهى خاش شدیم.
به لطف آقاى راننده که قسمتی از مسیر را با سرعت 170 مى آمدند، ساعت شش به خاش رسیدیم. در خانه معلم آنجا جلسه ای با مسولان آموزش و پرورش شهرستان و مدیران مدارس نمونه برای برگزاری طرح گروه در آن شهر، همراه با شروع فصل تابستان داشتیم.
جلسه در خاش
پس از آن به سمت سراوان حرکت کرده و حدود 11 شب به سراوان رسیدیم. آقای اربابی را در بیرون مدرسه مطهری ملاقات کرده و برای صرف شام به منزل ایشان رفتیم و این گونه اولین روز سفر ما به پایان رسید.